فصل درو...

✿ پـنجـــــره ای رو بـــه خــــــدا ✿

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تسکینه ؛ پرستیدن تجارت نیست

فصل درو...

تبسم...

واژه ای کوتاه از احوال آن تکه سفالی است که قلب میخوانیمش...

 دسته های گل را به نشان دمی سرزندگی میچینم!

آخر میدانی؟ فصل، فصل درو ست...

فصل عبور از دوراهی.

عبور از گل های پیچکی، که با هم قهر اند...

اما... 

میخندند...به پهنای یک کوه که عمود ایستاده...

شاید هم به سوز صدای تپش ساعتها...دقیقه ها...

یا حتی به کوتاهی پلکان زندگی!

شاید... باید نشست و فردا را تجسم کرد...

یا ایستاد و نظر به بلندای آسمان انداخت...

و به کوچکی خود پی برد...

انتهای بیراهه در ماندگیست...

راه راست را انتخاب کن.

 



نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت1:38---22 آذر 1392
افرین بسیار عالی بود گلم افرین ماشاالله
پاسخ:ممنونم سارا جونم


باران
ساعت11:38---21 آذر 1392
سلام وبت خیلی خوفه...



بهم سربزنیااااااااا
پاسخ:چشم


حمید رضا
ساعت21:33---18 آذر 1392
بزرگی می گفت : باید رفت... باید رفت حتی اگر به ناکجاآباد... بهتر است از نشستن و ایستادن و درجا زدن... زندگی در جریان است... بنشینیم یا بایستیم ما را غرق خود خواهد کرد یا در آن گم خواهیم شد... نوشته تون هم ادبیه و هم مفهومی... درود بر شما...
پاسخ:متن زیبایی بود.خیلی ممنون لطف دارید


سحر
ساعت11:04---15 آذر 1392
خیلی قشنگ بود
عالی......


alikian
ساعت20:34---14 آذر 1392
عزیزم وبلاگ توهم قشنگه

سارا
ساعت17:55---14 آذر 1392
واقعا عالی بود@} ;-@} ;-

شهاب الدین
ساعت18:56---13 آذر 1392
سلام,نه باید نشست و نه باید ایستاد...بلکه باید پرواز کرد تا بی نهایت,باز هم عالی

رها
ساعت18:05---13 آذر 1392
سلام و وقت بخیر
خیلی قشنگ بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, ] [ 11:34 ] [ محیا ] [ ]